روزهای بیباران(امین بهروزی)/ تماشاخانه شهرزاد – مرداد و شهریور 97
تا کجا میشود تن داد به جبر زمانه؟! به روزگاری که بر وقف مراد پیش نمیرود. میخواهد خودش تکوتنها برای تو، برای همه تصمیم بگیرد. اگر انتخابی هم در کار باشد چه بله و چه نه، چیزی غیر از یک بازی دوسرباختِ تمام عیار نیست. یک دو راهی پیش پایت میگذارند و رویش برچسب میزنند که تو حق انتخاب داری، که در حقیقت نداری! تو تا ته زمین پیش میروی، یا از زمین بیرون گذاشته میشوی یا برمیگردی به نقطهی صفر، صفر مطلق!
روزهای بیباران حکایت همین بله و نه گفتنهاست، همین تن دادنها و تن ندادنها... همین فرار از فراموشی، چه فراموش کردن باشد و چه فراموش شدن! اینکه زنده بمانی به قیمت فراموش کردن همه چیز، هر چیزی که روزگاری مهم بوده برایت... و یا تمامش کنی، نقطهی پایانی بگذاری برای همه چیز، برای زندگی عاشقانهای که از صفر تا صدش را ساختهای...
این چالش، این انتخاب(اگر بشود اسمش را انتخاب گذاشت) تا بینهایت میرود توی ذهن آدم و تو مدام با خودت تکرار میکنی اگر من بودم... اگر من بودم... اگر من بودم!؟
یکی از همین روزها...برچسب : نویسنده : bnew-sensee بازدید : 41