از ژاله و مهران میشود ساعتها حرف زد، نوشت، تخیل کرد... از عاشقانهی غریبشان، از قصهای که هر دو به انتظار نشستهاند تا به پایان برسد؛ پایانی که نه انکارش میکنند و نه با تکرار، تلخی دوچندان را به جان میخرند. ژاله دل کنده از آپارتمانشان نه فقط برای دوری از نیش و کنایهها و حضور سنگین بانو جون(مادر مهران)، انگار دل کنده از دنیایی که با مهران ساخته و حالا باید در این خلوت بیانتهای این خانه، تنهایی را تمرین کند...
یکی از همین روزها...برچسب : نویسنده : bnew-sensee بازدید : 81